شعرکوهستان(شعرهای حمید ثابتی) | ||
|
۱-بایکی ازدوستانم ازجاده ای میگذشتیم متوجه ی قله ای شدم درب ماشین راگشودم وبادمپائی عازم شدم درمسیرم تعدادی بچه دیدم که مشغول فوتبال بودندباآنهاازنیازم به کفش صحبت کردم که نهایتآبه کرفتن مقداری گونی وطناب نخی که به پاهایم بستم تمام شد. برف می باریدبچه هاگفتندهواسرداست نرو درتنهائی وسکوت ادامه ی راه دادم به قله رسیدم مطابق معمول همیشه زانوزدم برای بوسیدن قله بعدازبرخاستن دیدم جمعیت زیادی باخنده میگویندحمیدامروزجمعه نیست که آمدی پنجشنبه است گفتم میروم وفردابازمی آیم................................... ۲- ژاکتی آبی رنگ دارم که درعکس روی وبلاگ تنم میباشد.بادوستان شوخی داشتیم درموردنازک بودن آن دریکی ازصعودهای زمستانی برایم کاپشن وشلوار پلار آوردندوژاکتم راگرفتندهمه نگاه میکردندکاپشن راهرکارکردم تنم نرفت باخنده روبه آنهاگفتم دیدیدکوچک است بروید ژاکت آبی یم رابیاورید.................. ۳-باتعدادی ازکوهنوردان ناآشنابه قله ای رسیدیم همه گفتندشعررقص برف رابخوان شروع بخواندن کردم گفتندبلنددوباره خواندم گفتندبلندترمجددآخواندم گفتند فریادبکش طوری که قله بلرزدومارابرقصاندفریادکشیدم برقامتش برف رادیدم زانوزدم وبوسیدم چه باشکوهست پایگوبی یمان دررقص برف جشنوارهای از زیبائی وشکوه بازیگوشی ابرهاآغازمیشودچون نشستن برفراز کوه را دوست دارندگوئی آسمان رابه زمین میدوزنداینجاآسمان نزدیک وفاصله ای وجودنداردحضورابرهاراحس میکنی وبرروی آنهاراه میروی شوق پروازبالهایت رابازمیکندایستاده دراوج به اوج میرسی................................ موضوعات مرتبط: 148- خوابهائی ازجنس کوهستان، ، برچسبها: |
|